StringCast | استرینگکست
Summary: در استرینگ کست ما از زمین، فضا و انسان داستان میگیم! هر قسمت داستانی واقعی درباره اتفاقی علمی است که جهان ما رو به نحوی تغییر داده و باعث کشف دروازههای جدید بر روی انسانها شده!
- Visit Website
- RSS
- Artist: Shahin Javadi Nezhad & Reza Haririan
- Copyright: © 2021 StringCast
Podcasts:
حدود دو سال پیش و در اولین قسمت از پادکست، ما داستان کریسپر رو براتون تعریف کردیم. یک سیستم ویرایش ژن عجیب که کشف اون طوفانی در علم بیولوژی بپا کرد و خیلی از دانشمندان رو برای آینده و قابلیت های اون هیجان زده کرد. حالا در این قسمت ما دوباره پرونده کریسپر رو باز میکنیم تا ببینیم بعد از دوسال چه مقدار از این رویاها به حقیق پیوسته و چقدر از خطراتی که پیش بینی میکردیم به واقعیت نزدیک شدند ؟ در این قسمت ما درباره نقش کریسپر در درمان سرطان حرف میزنیم، چگونگی ساخت بچه های سفارشی رو توضیح میدیم و بهتون میگیم که چطور با کمک یک پشه و یک عدد کریسپر، میشه نسل انسانی رو برای همیشه منقرض کرد.
در سال ۱۶۸۲، در یک شب زمستانی، ادموند هلی که ۲۶ سال داشت مشغول کار با تلسکوپ بود که ناگهان یک شی عجیبی را در آسمان مشاهده کرد. شیی که با تمام اطلاعات قبلی او از نقشه آسمان شب تفاوت داشت. جسمی پرنور که با دنبالهای درخشان در آسمان حرکت میکرد و منظرهای زیبا رو تشکیل داده بود. هَلی جوان هیچ چیز راجب این پدیده نمیدانست ،ولی همانجا با خود عهد کرد که از سر از کار این دنباله دار دربیاورد! داستان انسان و “ستارگان دنبالهدار” یک داستان طولانیست. ماجرایی که با ترس و تردید شروع و با یک پیشگویی عجیب کامل گرديد. ستاره دنبالهدار هالی از معروف ترین دنبالهدار های جهان است و ماجرای کشف آن داستانی طولانی درباره دوستی، حسادت، رقابت و علم است که با یک مسابقه دوستانه آغاز شده و به یکی از بزرگترین کشف های علم مدرن ختم میشود.
آیسخولوس، تراژدی نویس معروف یونان باستان معتقد بود که حافظه، مادر خرد و دانش است. و احتمالا حق واقعا با اون بوده. هرچند که در اون زمان به دلیل نبود تکنولوژی و حتی کاغذ درستحسابی، حافظه تنها ابزار انسانها برای انباشت اطلاعات مهم و ضروری بوده، ولی خب الان رو هم نگاه کنید : با اینکه همه اطلاعات جهان تنها یک سرچ گوگل با شما فاصله داره، ولی تحلیل اونها و استفاده ازشون برای دستیابی به نتیجهگیری های منطقی و یا تعامل اونها برای رسیدن به یک ایده جدید نیازمند این هستش که شما اون داده هارو در ذهنتون نگه دارید و تنها راه نگه داشتنش هم استفاده از حافظه هستش. اما این همه ماجرا نیست. وجود حافظه اونقد در زندگی ما ضروری هستش که حتی فکر کردن به نبودش میتونه آزار دهنده باشه. اما بزارین یک خبر بد به شما بدیم. از هر ده نفر که داره به این پادکست گوش میده یکنفر حافظه خودش رو قراره از دست بده و از هر سی نفر، یک نفر بخاطر این موضوع جون خودشو از دست میده. و دلیل این موضوع همون بیماری هستش که باعث مرگ خانم آگوست دیتر شده بود. آلزایمر، باعث زوال عقل و فعالیت های اون شده و میتونه در مدت زمان کوتاهی کل توانایی شما برای زندگی کردنو ازتون بگیره. در حال حاضر هر۴ ثانیه یک نفر دچار این بیماری میشه و بهدلیل عدم وجود راه درمان، ناچاره که وجود این بیماری رو قبول و با وضعیت خودش کنار بیاد. وضعیتی ترسناک که در اون تمام خاطرات، تمامی تجربهها، تمامی اتفاقات خوب و بد و تمامی آدمایی که دوستشون دارین کم کم از ذهن محو میشن و انسان رو در یک تاریکی مطلق تنها میزارن. تاریکی ابدی که مسیری بجز نابودی در جلوش قرار نگرفته. اما این بیماری چطور کار میکنه ؟
در دهه ۲۰۰۰ یک پژوهش بر روی ۳۰۰ زندانی انجام شد. زندانی هایی که بخاطر جرمهای سنگین بیشتر از ۱۰ سال در زندان بودند ولی با استفاده از شواهد DNA بیگناهی آنها ثابت شده بود و از زندان آزاد شده بودند. در این پژوهش مشخص شد که بیش از ۲/۳ این افراد بخاطر شاهدین عینی و شهادت های اشتباهی محکوم شده بودند. شهادت هایی که علت آنها حافظه های اشتباه بوده است. حافظه یک ابزار خیلی کارآمد و مفید برای ما انسانها میباشد تا بتوانیم از گذشته خودمان سردرآورده و به آن مسیر بدهیم. این ابزار همچنین به ما کمک میکند تا با بخاطر آوردن اتفاقات مختلف از تجربه های قبلی زندگی درس بگیریم و اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم. اما ما تا چه حد میتوانیم به این خاطره ها و بیاد آوردن ها اعتماد کنیم ؟ آیا ممکن است که حافظه با تمام فواید خود،بدی هایی داشته باشد که بتوان یک انسان را به جرمی سنگین به حبس در زندان محکوم کند ؟ در این قسمت ما روی دیگر حافظه را بررسی مي کنیم تا مشاهده کنید چگونه شرایط محیطی و فردی شما روی حافظه های انبار شده در مغز شما تاثیر میگذارند و آنها را به آرامی تغییر میدهند و چگونه افراد مختلف از این کلک استفاده می کنند تا کلاهبرداری های سنگین و بزرگ را انجام بدهند.
حافظه یکی از خارقالعاده ترین ابزار های ما انسانها است که به زندگی ما جهت و روایت میدهد. ولی این ابزار دارای ضعف های بسیاری میباشد که گاها باعث ایجاد مشکلاتی برای ما میشود. فراموش کردن اسم افراد، درسهایی که میبایست به خاطر بسپاریم، آدرسهایی که باید آنها را بدانیم و حتی کاری که برای آن تا آشپزخانه آمده ایم ، همه میتوانند منجر به سرخوردگی ما شده و اعتماد ما را نسبت به حافظه از بین ببرند. ولی باید بدانیم که حافظه ما، از زمان انسانهای اولیه هیچ تغییری نکرده و بر اساس نیاز های آن زمان ساخته شده است. پس طبیعیست که بخاطر سپردن انبوه اطلاعات جهان مدرن برای مغز کار دشوار باشد. ولی جای نگرانی نیست. چرا که شما میتوانید تنها با یاد گرفتن یک سری اصول خیلی کوچیک قابلیت های حافظه را چند ده برابر کنید و به معنای واقعی هیچ وقت چیزی را فراموش نکنید. ابزار هایی که ما در این قسمت قصد داریم به شما معرفی کنیم و برای معرفی آنها سفر میکنیم به به قرن ۵ قبل از میلاد …
حافظه یکی از اساسی ترین بخشهای انسانیت ما میباشد. قابلیت مراجعه و بهیاد آوردن وقایع گذشته مهارتی است که فقط انسان و تعدادی محدودی از حیوانها از آن برخوردار هستند و طبق باور خیلی از فیلسوفها و دانشمندان، یکی از پایه های اساسی هوشیاری و خودآگاهی میباشد. حافظه، زنجیره گذشته و حال را به هم متصل میکند و به ما وجودیت میدهد، باعث می ؤود شخصیت خودمان را داشته باشیم و مهمتر از همه، در این دنیای پر از خطر جان سالم به در ببریم. اما حافظه چگونه کار میکنه ؟ داستان ما با در سال ۱۹۵۳ و مریضی با نام هنری مولیسون آغاز می ؤود. جوانی که بخاطر تصادف دچار تشنج شده بود و دکتری که تصمیم گرفته بود برای حل بیماری وی کل هیپوکمپس مغز مولیسون را جراحی و بردارد. عملی که به عنوان یکی از جنجالی ترین جراحی های دهه ۱۹۵۰ معروف و باعث شد مولیسیون دچار یکسری مشکلات حافظهای بشود …
تمام زندگی ما به یک موضوع مهم بستگی داره، اینکه اکسیژن به اعضای بدنمون برسه. و تمام این مسئولیت به عهده یک گلبول قرمز کوچولو هستش … در اين قسمت ما زحمت كش ترين سلول بدن رو به شما معرفى ميكنيم و درباره نحوه فعاليتش و توانايى هاى خارق العادش صحبت مى كنيم.
در سال ۱۹۶۵، آقای گوردن مور یکی از پایهگذاران شرکت اینتل یک پیشبینی خیلی پیش پا افتاده انجام داد. او پیشبینی کرد که در آینده، تعداد ترانزیستور های موجود در یک ریزپردازنده بیشتر و بیشتر خواهند شد! به معنای دقیق تر که هر دوسال، تکنولوژی یک کامپیوتر دوبرابر قدرتمند تر میشود. قانونی که بعد ها به قانون مور معروف شد. و با گذر زمان، این قانون تا حد خیلی زیادی درست بود و تعداد ترانزیستور های موجود در یک پردازنده از ۳۲۰۰ در سال ۱۹۷۲ به ۳۰۰ میلیون در سال ۲۰۰۶ افزایش پیدا کرد. اما از سال ۲۰۰۶ به بعد سرعت ترانزیستور گذاری ما آروم و آروم تر شد و برخلاف پیشبینی آقای مور، در سال ۲۰۱۵ بجای ۴ تریلیون ترانزیستور، تنها ۱ تریلیون ترانزیستور در یک ریزپردازنده تونستیم جاگذاری کنیم. ما در حال عقب ماندن از بازی تکنولوژی هستیم، چرا که به حد توان فیزیکی خودمان رسیدهایم. جهان فیزکیی با قوانین ثبت شدهاش دیگر امکان پیشروی بیشر را به ما نمیدهد و این تنها یک راه جلوی پای ما گذاشته ! عوض کردن قوانین و ایجاد یک جهان جدید. و چه جهانی زیباتر از جهان کوانتوم ؟ و کدام تکنولوژی هیجان انگیزتر از کامپیوتر های کوانتومی ؟
حدود ۱.۳ میلیارد سال پیش، دو سیاهچاله در کنار نیروی گرانشی همدیگه قرار گرفتند و یک رقص کهکشانی رو آغاز کردند. انرژی این رقص در جهان فیزیکی پخش شد تا سرانجام با یک اشعه لیزر توسط انسانها کشف شد. کشفی که کمک کرد نظریه ۱۰۰ ساله آلبرت انیشتین قطعی بشه …
چگونه يك فضاپيما، هواى سرد و يك حلقه چنبرى، تاريخ ناسا رو براى هميشه عوض كرد ؟ داستان فضاپیمای چلنجر و حادثهای که با کمی دقت قابل جلوگیری بود …
این ستارهها نیستند که سرنوشت مارو رغم میزنند بلکه خود ما هستیم. سرنوشت چیز عجیبیه … آیا کنترل زندگی ما دست خودمونه یا دست جهان ؟ یا حتی فراتر … دست فردی قدرتمند تر از ما که اونو به سمتی که دلش بخواد هدایت میکنه ! این سوال در این روزها طرفداران زیادی داره. چراکه یکی از مهمترین بخشهای سرنوشت، آینده عاطفی ماست. آیا اون فرد خاص در زندگیمونو پیدا میکنیم ؟ آیا اصن فرد خاصی وجود داره ؟ و خیلی سوالای دیگه. ما هم تصمیم گرفتیم در این ایام رمانتیک و نیکو، داستانی درباره عشق، سختی هاش و سرنوشتش براتون تعریف کنیم. داستانی که شخصیت اصلیش جونوریه که سوسک مرگ نام داره و تمام هدف زندگیش … خب … پیدا کردن نیمه گمشدش هستش.
در سال ۱۸۵۹ چارلز داروین کتاب «خواستگاه گونهها» یا همون on the origin of species رو منتشر و فصل جدیدی رو در تاریخ دانش برای انسان ورق زد. در این کتاب او برای اولین بار پدیده انتخاب طبیعی رو مطرح کرد. تغییراتی که خواسته یا ناخواسته به بقاء بعضی موجودات کمک و باعث میشه تا با یک «جهش درست» اونا به همنوعان خودشون برتری پیدا کنند و در بازی زندگی پیروز بشند. مسیری که موجودات داخلش با هر جهش یک قدم در درخت زندگی بالاتر میرن و از یک سری تک سلولی به موجودات پیچیدهای مثل ما انسانها ختم میشن. همه اینا خیلی جالبه … ولی خب … این داستان ربطی به اونا نداره ! این داستان راجب یک مسیر معکوس هستش! آيا ميتوان با اطمينان گفت كه انتخاب طبيعى مسيرى كه ما فكر ميكنيمو داره ؟ و آيا جهان به سمتى كه ما فكر ميكنيم حركت ميكنه ؟ جواب اين سوالات ممكنه در اعماق ژن هاى یک ابر ویروس نهفته باشه … ماما ویروس!
دژاوو یک پدیده خیلی عجیب و غریبیه که در اون فرد حس میکنه یک رخداد یا اتفاقو قبلا تجربه کرده و دوباره داره براش اتفاق میفته. پدیدهای که تقریبا ۹۰٪ افراد جهان اونو حداقل یکبار در زندگیشون تجربه میکنن و احتمالا شما هم در بازهای از زندگیتون باهاش روبهرو شدین. این کلمه که ریشه فرانسوی داره و حدودا معنی “قبلا دیده شده” رو میده در قرن ۱۹ توسط دانشمند فرانسوی اِمیل بویراک در کتاب “آینده علوم روانی” و یا L’Avenir des Sciences Psychiques مطرح شده بودش. اما سوال مهمتر، دلیل وقوع دژاوو هستش… اشتباهات حافظه، مسیر های چندطرفه مغزی و یا همپوشانی جهانهای موازی ؟ چگونه میتوان حس دژاوو را در چارچوب علمی توجیه و تحلیل کرد ؟
آیا شما یک انسان جاودانه هستید ؟ برای پی بردن به این موضوع تنها کافیه خودکشی کوانتمی رو یکبار امتحان کنید …
در سال ۱۹۹۰، بیست بیولوژیست در کشورهای مختلف جهان، بزرگترین همکاری علمی تا اون زمان رو برای عملی کردن یکی از بزرگترین اهداف جهان علم شروع کردن. هدف اونها ؟ ترتیب دهی و خوانش کل ژنوم انسانی. با ۳ میلیارد سرمایه عمومی در مدت زمان ۱۵ سال … ۸ سال بعد، یک شرکت خصوصی دیگه با نام celera تصمیم گرفت همین کارو با زمان برآوردی ۳ سال و هزینهای بسیار کمتر از h.g.p به انجام برسونه. بعد از اینکه صحبت های اولیه برای همکاری این ۲ گروه بی نتیجه باقی موند، یکی از شگفت انگیز ترین رقابت های علمی تا اون زمان آغاز شد. رقابت برای نگارش دستور ساخت همه موجودات زنده پرداختند …