پادکست های داستان شب 11




داستان شب show

Summary: نارنجی، لیمویی تا زیتونی نویسنده : سپینود ناجیان خوانش : المیرا حجت انگار دکمه آسانسور را اشتباه زده بودم . کفش هایم هم دستم بود . فرصت نکرده بودم بپوشم. طرح اندام زنی را که دیدم براق شدم . زنک داشت لباس می پوشید و هر چه هم خوش بین بودم ، نمی توانستم دلیلی برای این یک کارش پیدا کنم . این بود که چای توی لیوان را پاشیدم طرف پنجره و پرده لیمویی را لک کردم . اگر روبه رویم بود یک سیلی هم می خواباندم توی گوشش. روی گونه های نرم و هفت تیغه و ادکلن مالی شده اش. می ترسیدم برود و من باز هم ساکت بمانم...