خشکسالی




داستان شب show

Summary: گرد مرده پاشیده روی ده ، بی آبی . کرور کرور اهالی بقچه بسته اند ریز و خرد اثاثشان را به قصد رفتن. مردان ده سرافکنده از بی محصولی زمین و تلف شدن دام هایشان ، روی نگاه در چشم زن و بچه های گرسنه شان را ندارند. دومین سال خشکسالی ، بی زراعتی و بی عوایدی رعیت امان خان برید و او را دق مرگ پیشامد های ده کرد و نفس برید. با نفس بریدن خان ، رعیت هم برید از آسمان و طاق شد طاقتش . آخرین ریش سفیدان ده که تا حرف رفتن می آمد...