قهرمان درخت صبر را سبز نگه داشت




داستان شب show

Summary: سال ها پیش در بیمارستان او را دیدم. وقتی خواهرزاده ام امیر پا به دنیا می گذاشت. مستاصل به نظر می رسید . او طفلی چند روزه به نام میلاد در دستگاه داشت. برخلاف خواهرم و همسرش در پیشانی اش نشانی از سرور نبود. جلو رفتم و پرسیدم خانم ! کمکی می خواهید؟ نگاهی سرشار از بهت و اضطراب ، جواب منفی اش را با تکان اندک سری نشان داد. از ابتدا با نگاهم به دنبال همسرش بودم ...