پادکست های داستان شب 48




داستان شب show

Summary: یکی بود یکی نبود همه لب هیچ کس در خانه ما لب ندارد. دست کم در رگ چینی من چنین است. فقط من هستم که لب دارم . آن هم چه لبی . لب های آن قدر گنده که راه نفسم را بند می آورد. هر کدام از عکس های یادگاری خانوادگی مان را که نگاه کنید، برادرها و خواهرم را می بینید که لبخند می زنند ...