پادکست های داستان شب 21




داستان شب show

Summary: سبزه میدون نویسنده و خوانش : روشنک حیاتی چشمام رو که باز کردم چراغای دراز و بلندی بالای سرم چشمک می زدن . نور سفیدشون چشمم رو اذیت می کرد.خواستم سرم رو بچرخونم تا ببینم کجام. چون هر جا بودم خونمون نبود. خونه ما چراغ سفید چشمک زن نداشت. اصلا خونه ما برق نداشت. سرم درد می کرد و نمی تونستم گردنم رو تکون بدم. دهنم شور بود و خشک . هر کاری کردم ننه رو صدا کنم ، صدایی از گلوم در نمیومد...