داستان شب show

داستان شب

Summary: ما هر شب راس ساعت 23، برای شما یک داستان کوتاه می‌خوانیم.

Join Now to Subscribe to this Podcast
  • Visit Website
  • RSS
  • Artist: shenoto | داستان شب
  • Copyright: 2015-2018 shenoto - For Personal Use Only

Podcasts:

 پادکست های داستان شب 40 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:09:52

زبان کوچک پدرم نویسنده رسول پرویزی گوینده سحر برزکار داستان زندگی پسری است به نام اکبر که به همراه خانواده برای زندگی از دهات به شهر آمده است و پدرش می خواهد لوزه اش (زبان کوچک) را عمل کند و برای یک هفته خانواده را ترک کند و به مادر خانواده هم می گوید که نیازی نیست تو بیایی و من بعد از یک هفته برمی گردم. بعد حسابی ریش ها یش را می تراشد و عطر به خود می زند و تمامی لباس هایش را عوض می کند که برود و همسرش شک می کند که برای رفتن به بیمارستان که این قدر نیازی نیست آدم به خودش برسد! ...

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 40 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:09:52

زبان کوچک پدرم نویسنده رسول پرویزی گوینده سحر برزکار داستان زندگی پسری است به نام اکبر که به همراه خانواده برای زندگی از دهات به شهر آمده است و پدرش می خواهد لوزه اش (زبان کوچک) را عمل کند و برای یک هفته خانواده را ترک کند و به مادر خانواده هم می گوید که نیازی نیست تو بیایی و من بعد از یک هفته برمی گردم. بعد حسابی ریش ها یش را می تراشد و عطر به خود می زند و تمامی لباس هایش را عوض می کند که برود و همسرش شک می کند که برای رفتن به بیمارستان که این قدر نیازی نیست آدم به خودش برسد! ...

 پادکست های داستان شب 41 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:15:39

طشت خون نویسنده اسماعیل فصیح گوینده افسانه فتاحی در فضای تهران عهد ناصرالدین شاه، عشق به نور و کمال هنری ، در تقابل با جهل و کین، سرنوشتی تلخ و مرگبار می یابد و "کمال" ، قهرمان جوان داستان ، متعاقب پاره شدن تابلوهایش به دست عمال حکومت قاجار، با بریدن رگ های گردن به مرگ می رسد. طشتی از خون میراثی است که هنرمند کمال طلب در جامعه متحجر و هنرستیز از پیش کسوتان خود به ارث می برد و از خود باقی می گذارد و پدر "کمال" ، در واکنشی نمادین ، با سر کشیدن خود درون طشت ، کمال هنری فرزندش را به آیندگان منتقل می سازد.

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 41 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:15:39

طشت خون نویسنده اسماعیل فصیح گوینده افسانه فتاحی در فضای تهران عهد ناصرالدین شاه، عشق به نور و کمال هنری ، در تقابل با جهل و کین، سرنوشتی تلخ و مرگبار می یابد و "کمال" ، قهرمان جوان داستان ، متعاقب پاره شدن تابلوهایش به دست عمال حکومت قاجار، با بریدن رگ های گردن به مرگ می رسد. طشتی از خون میراثی است که هنرمند کمال طلب در جامعه متحجر و هنرستیز از پیش کسوتان خود به ارث می برد و از خود باقی می گذارد و پدر "کمال" ، در واکنشی نمادین ، با سر کشیدن خود درون طشت ، کمال هنری فرزندش را به آیندگان منتقل می سازد.

 پادکست های داستان شب 42 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:04:28

داستان بلال فروش نویسنده و خوانش : علی اکبر شیرازی مردی داستان زندگیش از زمانی که در کودکی بلال فروشی می کرد و پیش پدرش کار می کرد را تا زمانی که پدر پیرش را به تفریج می برد در حالی که خودش مردی جا افتاده شده است بازگو می کند...

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 42 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:04:28

داستان بلال فروش نویسنده و خوانش : علی اکبر شیرازی مردی داستان زندگیش از زمانی که در کودکی بلال فروشی می کرد و پیش پدرش کار می کرد را تا زمانی که پدر پیرش را به تفریج می برد در حالی که خودش مردی جا افتاده شده است بازگو می کند...

 پادکست های داستان شب 43 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:11:17

داستان " قشنگترین شعر دنیا " نویسنده : زهره_شعبانی خوانش : آذین_پیشوا این داستان روایت دختربچه ای بازیگوش است که خاطره جالبی با دستفروش وانتی محله اشان دارد . او که شوق بسیاری برای صحبت کردن با بلندگوی رجب (دستفروش وانتی ) داشت نقشه ای می کشد اما برای خودش و مادرش و رجب دردسر ساز می شود... https://t.me/dastaneshab

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 43 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:11:17

داستان " قشنگترین شعر دنیا " نویسنده : زهره_شعبانی خوانش : آذین_پیشوا این داستان روایت دختربچه ای بازیگوش است که خاطره جالبی با دستفروش وانتی محله اشان دارد . او که شوق بسیاری برای صحبت کردن با بلندگوی رجب (دستفروش وانتی ) داشت نقشه ای می کشد اما برای خودش و مادرش و رجب دردسر ساز می شود... https://t.me/dastaneshab

 پادکست های داستان شب 44 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:03:46

یکی بود یکی نبود پس از اتمام کار دومم خسته سوار اتومبیلم می شوم و قصد دارم به سمت منزل حرکت کنم.سوییچ را که گرداندم چشمم به آمپر بنزین افتاد. چراغش چند ساعت پیش روشن شده بود. آهی کشیدم و با خودم گفتم . پمپ بنزین اتوبان یادگار بنزین می زنم. عادت به استفاده از کولر ماشین ندارم و به جای آن همیشه شیشه ماشین را پایین می کشم...

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 44 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:03:46

یکی بود یکی نبود پس از اتمام کار دومم خسته سوار اتومبیلم می شوم و قصد دارم به سمت منزل حرکت کنم.سوییچ را که گرداندم چشمم به آمپر بنزین افتاد. چراغش چند ساعت پیش روشن شده بود. آهی کشیدم و با خودم گفتم . پمپ بنزین اتوبان یادگار بنزین می زنم. عادت به استفاده از کولر ماشین ندارم و به جای آن همیشه شیشه ماشین را پایین می کشم...

 پادکست های داستان شب 45 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:05:28

یکی بود یکی نبود حتی وقتی می خندیم ما چهار زنیم وقتی دور هم جمع می شویم ، می توانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم . ما رژلب و پودر صورتمان را به یکدیگر تعارف می کنیم و در آینه کوچکی که دست به دست می گردد به خودمان نگاه می کنیم . حرف های ما از بچه هایمان شروع و به مردهایمان ختم می شود. همین است که صدایمان اول نرم و لطیف است و آرام آرام خشن و خشن تر می شود. ما با لذت زیاد از خیانت هایمان می گوییم! ...

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 45 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:05:28

یکی بود یکی نبود حتی وقتی می خندیم ما چهار زنیم وقتی دور هم جمع می شویم ، می توانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم . ما رژلب و پودر صورتمان را به یکدیگر تعارف می کنیم و در آینه کوچکی که دست به دست می گردد به خودمان نگاه می کنیم . حرف های ما از بچه هایمان شروع و به مردهایمان ختم می شود. همین است که صدایمان اول نرم و لطیف است و آرام آرام خشن و خشن تر می شود. ما با لذت زیاد از خیانت هایمان می گوییم! ...

 پادکست های داستان شب 46 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:04:26

یکی بود یکی نبود نامه کرم چوب به دارکوب دوست نادیده ام مدت هاست شما را از علامات صادره تان می شناسم و با طریقی که جنابعالی پیشرفت می نمایید به زودی به دیدار یکدیگر نائل خواهیم شد . صدالبته پشتکار شما قابل تحسین است.چه گمان نمی برم تا آخر زمستان امسال اصولا جنگلی باقی بگذارید. اما دوست عزیز رعایت حال باقی موجودات زنده هم لازم به نظر می رسد!

 پﺍﺩکﺲﺗ ﻩﺍی داستان شب 46 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:04:26

یکی بود یکی نبود نامه کرم چوب به دارکوب دوست نادیده ام مدت هاست شما را از علامات صادره تان می شناسم و با طریقی که جنابعالی پیشرفت می نمایید به زودی به دیدار یکدیگر نائل خواهیم شد . صدالبته پشتکار شما قابل تحسین است.چه گمان نمی برم تا آخر زمستان امسال اصولا جنگلی باقی بگذارید. اما دوست عزیز رعایت حال باقی موجودات زنده هم لازم به نظر می رسد!

 پادکست های داستان شب 47 | File Type: audio/mpeg | Duration: 00:14:56

یکی بود یکی نبود شلوارهای وصله دار غم و شادی با هم مسابقه داشتند. حیاط مدرسه غرق در خنده و گریه بود. شاگردی که از دالان مدرسه می گذشت ، لب و لوچه اش آویزان بود اما وقتی به حیاط می رسید موج شادی بچه ها محاصره اش می کرد و آن وقت او هم مثل بچه ها می خندید . ماجرا چه بود؟ آقای ناظم صدبار گفته بود کت و شلوار بپوشید اما کسی گوش نمی داد...

Comments

Login or signup comment.